English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2961 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
gather sternway U شروع به عقب رفتن
gather headway U شروع به جلو رفتن
push off U بیرون رفتن
to pass off U بیرون رفتن
pass off U بیرون رفتن
go out U بیرون رفتن
get the push U بیرون رفتن
go off U بیرون رفتن
to go out U به بیرون رفتن
exit U بیرون رفتن
exits U بیرون رفتن
get out U بیرون رفتن
to go off U بیرون رفتن
to ride out U سالم بیرون رفتن از
out bound U عازم بیرون رفتن از بندر
let out <idiom> U اجازه بیرون رفتن یا فرارکردن
to leave school U ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
to step out U برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
extravagate U ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
to show one out U راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
he is out and a bout U از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
show one out U راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
to date U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
to go out U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
start off U شروع کردن شروع شدن
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
set in U شروع کردن
embarks U شروع کردن
embarking U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
streek U شروع کردن
tee off U شروع کردن
commence U شروع کردن
commenced U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
embark upon U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
take up <idiom> U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
commencing U شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
embarked U شروع کردن
commences U شروع کردن
embark U شروع کردن
to gather way U شروع بحرکت کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
to start U شروع کردن به دویدن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
open fire U شروع به تیراندازی کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
to open fire U شروع به اتش کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
do up U شروع بکار کردن
launch U شروع کردن حمله
tune up U شروع باواز کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
launches U شروع کردن حمله
launching U شروع کردن حمله
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
launched U شروع کردن حمله
warm up U شروع کردن به کار
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
luxate U از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
attempting U قصد کردن شروع به جرم
trigger U شروع کردن حمله یاکار
attempts U قصد کردن شروع به جرم
begins U اغاز نهادن شروع کردن
begin U اغاز نهادن شروع کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
triggered U شروع کردن حمله یاکار
triggers U شروع کردن حمله یاکار
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
attempt U قصد کردن شروع به جرم
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
attempted U قصد کردن شروع به جرم
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
to drive out U بیرون کردن
to hunt away U بیرون کردن
to drum out U بیرون کردن
exorcises U بیرون کردن
ejecting U بیرون کردن
to give the sack U بیرون کردن
swaps U بیرون کردن
force U بیرون کردن
ejected U بیرون کردن
exorcising U بیرون کردن
to fire out U بیرون کردن
to stuck out U بیرون کردن
exorcised U بیرون کردن
exorcizing U بیرون کردن
fire out U بیرون کردن
exorcized U بیرون کردن
exorcize U بیرون کردن
forces U بیرون کردن
forcing U بیرون کردن
exorcizes U بیرون کردن
eject U بیرون کردن
swops U بیرون کردن
eliminates U بیرون کردن
ejects U بیرون کردن
swopping U بیرون کردن
eliminating U بیرون کردن
to charm away U بیرون کردن
swap U بیرون کردن
eliminated U بیرون کردن
cashiers U بیرون کردن
eliminate U بیرون کردن
swapped U بیرون کردن
to send down U بیرون کردن
cashier U بیرون کردن
to pack off U بیرون کردن
to hunt out U بیرون کردن
outcrops U سر بیرون کردن
swopped U بیرون کردن
outcrop U سر بیرون کردن
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion U بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to kick out of the house U ازخانه بیرون کردن
jettisons U پرتاب کردن به بیرون
jettisoning U پرتاب کردن به بیرون
jettisoned U پرتاب کردن به بیرون
jettison U پرتاب کردن به بیرون
exsufflate U بافوت بیرون کردن
fired U بیرون کردن انگیختن
expectorate U ازسینه بیرون کردن
un arth U ازلانه بیرون کردن
dispossessing U بیرون کردن رهاکردن
evicted U مستردداشتن بیرون کردن
evicts U مستردداشتن بیرون کردن
dispossess U بیرون کردن رهاکردن
dispossessed U بیرون کردن رهاکردن
dispossesses U بیرون کردن رهاکردن
pour out <idiom> U به بیرون مساطه کردن
paravial U بیرون کردن مستاجر
to put out U بیرون کردن رنجاندن
fire U بیرون کردن انگیختن
evict U مستردداشتن بیرون کردن
to show one out U کسیرا از در بیرون کردن
evicting U مستردداشتن بیرون کردن
fires U بیرون کردن انگیختن
run out <idiom> U به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
aspirate U خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates U خالی کردن بیرون کشیدن
aspirating U خالی کردن بیرون کشیدن
unearths U از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearth U از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com